یه وقتایی از یه آدمایی توقع داری درکت کنن…آدمایی که وضعیت تقریبن مشابهی دارن با تو…آدمایی که همیشه می‌فهمیدن…آدمایی که بیش از حد دوسشون داری…آدمایی که از هر فرصتی برای دیدار و وقت گذروندن باهاشون دریغ نمی‌کنی

بعد یه روز همون آدما می‌زنه به سرشون…خودخواهیشون گل می‌کنه…یادشون می‌ره چرا درکت می‌کردن…بهت حمله می‌کنن، می‌رنجی…به تخمت می‌گیری…می‌رنجی…به تخمت می‌گیری!

گیج می‌شی و نمی‌فهمی حرفای این عزیزتو باید به تخم بگیری یا برَنجی ازش…نمی‌دونم حتا غمگینم یا نه.

استاندارد

بیان دیدگاه