مرض مامانمو گرفتم…همون سرگیجه ها
بعد نمیدونم مال پریوده یا نه
یه لازانیا که پختنش یه ساعت طول میکشه رو 4ساعته درست کردم چرا چون وسطش باید میخوابیدم یه جایی از درد…
این چیه آخه چرا اینقد باید درد داشته باشه چندتا تخمک ریزی؟
چقدم میخوای کسی باشه این موقع پیشت حتا مامانت
ببین چه حالیم که میگم کاش مامانه بود
یهو زنگ زد عصر گفت حاالت بده؟؟؟ خاهرت زنگ زده گفته داشتی داد میزدی از درد خوبی الان؟ بهتری؟
این مامانو دوس دارم
این مامان برام بابونه دم میکرد میورد این موقع
بزور میریخت تو حلقم
کیسه آب گرم درست میکرد
نصف شب از ناله هام بیدار میشد قرص برام میورد
همین مامان وقتی یهو دید ابرو برداشتم یادش رفت مامانه
نه دلم براش تنگ نشده…درد هم میاد و میره چن روزه بعد تموم میشه
تموم هم نشه من آدمیم که دردو دوس دارم
فقط میخام غر الکی بزنم و ناز کنم بلکه یکی بیاد و بخره
هیچکسم نیست که بخره
بهار مسموم شده….دلم براش تنگ شده…کاش میشد ببینمش
سرگیجه چیز عجیبیه چشاتو که باز میکنی دورورت دارن میچرخن وقتی میبندی سیاهی میچرخه دور سرت
امروز حس کردم شرمنده شدم خجالت زده شدم جلو بابا….اما هنوز مطمئن نیستم برام مهم بوده یا نه
براش رو کاغذ نوشتم نوار میخام…دید حال ندارم برم بگیرم رفت برام خرید آورد
زشته بابات بره برات نوار بخره
انگار از خجالت میخوای آب بشی
ولی من زیاد خجالت نکشیدم اما کشیدم فقط زیاد نبود
جلو روش با خاهرم حرف زدم اشک ریختم فهمید درد دارم فهمید چمه
چرا اینقد زشته بابات بفهمه پریودی؟
زشته اصن؟