فکر همین فکرا منو گاییده چندروزه…از قبلش شروع شد و تا بعدش ادامه پیدا میکنه اصن معلوم نیست تا کی شاید تا ابد ادامه پیدا کنه
ولی خب به همه چیزش فکر میکنم همه چیز
فلان چیز پیش اومد اگه اونجوری بشه چجوری میشه اگه فلانی فلان فکرو بکنه چی؟
نه نه بس کن هدا فلانی تخمش هم نیست…ها آره اینجوری بهتره فک کن هیچکی تخمش نیست
وای نه اگه حالا بر فرض که اینجوری نباشه چی؟
همه میرن که
من طاقت تنهایی ندارم
دوست دارم آدما همونقدری که من دوسشون دارم دوسَم داشته باشن
مهم نیست که دیروز دیده باشمشون یا یکماه پیش…امروز دلم به یه اندازه تنگ میشه براشون
دلم میخواد همه ی قرصا رو یه جا بخورم و بیفتم بخوابم
بعد دیگه پا نشم
چون هروقت پاشدم تغییری ندیدم فایده نداره دیگه نباید بیدار شد اصلن