فکر همین فکرا منو گاییده چندروزه…از قبلش شروع شد و تا بعدش ادامه پیدا میکنه اصن معلوم نیست تا کی شاید تا ابد ادامه پیدا کنه

ولی خب به همه چیزش فکر میکنم همه چیز

فلان چیز پیش اومد اگه اونجوری بشه چجوری میشه اگه فلانی فلان فکرو بکنه چی؟

نه نه بس کن هدا فلانی تخمش هم نیست…ها آره اینجوری بهتره فک کن هیچکی تخمش نیست

وای نه اگه حالا بر فرض که اینجوری نباشه چی؟

همه میرن که

من طاقت تنهایی ندارم

دوست دارم آدما همونقدری که من دوسشون دارم دوسَم داشته باشن

مهم نیست که دیروز دیده باشمشون یا یکماه پیش…امروز دلم به یه اندازه تنگ میشه براشون

دلم میخواد همه ی قرصا رو یه جا بخورم و بیفتم بخوابم

بعد دیگه پا نشم

چون هروقت پاشدم تغییری ندیدم فایده نداره دیگه نباید بیدار شد اصلن

استاندارد

دل شیدا شکست

دیگه از فکر کردن هم خسته شدم

میرم و یه جای جدید باز اون موضوع قدیمی رو میبینم

همون کابوسم

همون ترسم

بعد نگاش میکنم میگم بسه دیگه خسته شدم از بس بهت فکر کردم

بی حس شدم

قبلن تا میدیدمش میگفتم وای وای اگه بشه چی؟ از فکر واقعی شدن کابوسم به گا میرفتم

الان اما…نمیدونم…این بی حسی رو دوست ندارم

استاندارد

تا خودِ صبح

نمیتونم بگم چقدر اهمیت بودن یه بغل تو زندگیم الان زیاد شده

شایدم اینا مال پریودیه که داره میگاد تا بیاد

ولی میخام

احتیاج دارم یکی بیاد بغلم کنه کل دستاشو دورم حلقه کنه کامل جا بشم اون تو و بعد فشارم بده…محکم فشارم  بده

 

استاندارد

مشکلای منم مشکل نیستن…پس اونا که بدترن چی…

به این  که فکر میکنم میبینم چقدر مزخرفم من، بعد دوباره حالم از خودم بهم میخوره

وقتی خودم خودمو دوست ندارم چجوری میخوام بقیه دوستم داشته باشن؟

 

استاندارد

یه وقتایی از شدت عصبانیت چون نمیتونی اونو بزنی خودتو میزنی، تو سر خودت مشت میزنی، موهای خودتو میکشی

آزارت به هیچکس دیگه ای نمیرسه

بهتره اینجوریم

اگه تنها بودم میتونستم یه بشقاب بشکونم…اونم خوب بود

 

استاندارد

Big Bro

از 2 نصف شب رفته فرودگاه که بلکه بیاد یا نیاد

تا صب درس خوندم بعدم رفتم حموم اینهمه وقت زنگ نزد تا رفتم حموم زنگ زد که تو هواپیماست…مامان جواب داد

رفتم دانشگاه سر امتحان…سوالارو یکی یکی جواب دادم وسطش فک کردم موبایلم سایلنته اگه احیانن یه آنتن کوچولو بده و زنگ بزنه ویبره میره

ویبره وسط امتحان حواسمو پرت میکنه بعد نمیفهمم خودشه یا کسیه گوشیشو برداشته داره به آخرین شماره زنگ میزنه

تاحالا استرس ماجراهای سقوط هواپیما رو نداشتم ینی داشتم ولی الکی بوده…ایندفعه یکم بیشتر بود…نه که همش بهش فکر کنما

به سوال 4 فکر میکردم و جوابو جمله بندی میکردم تو ذهنم اما ته ذهنم میگفت کاش اسمس میداد رسیده که وقتی آنتن دار شدم دلیور شه ببینم

تند تند رفتم خونه وسط راه سبزی خریدم با نهار سبزی تازه بخوره

در خونرو که باز کردم اول دنبال کفشش گشتم…….آخیـــــــش

یه نفس راحت

یه کفش اینور افتاده بود

یه کفش اونور

رفتم آروم در اتاقو باز کردم

باید رو تختم خوابیده باشه صبح تختو مرتب کردم، تا صبح تو فرودگاه بوده حتمن اومده خسته رو تخت من خوابیده

رو تخت من خوابیده بود…

نگاش کردم از خواب پرید بغلش کردم گفتم چرا خبر ندادی رسیدی گفت آنتن نداشتی

اهل اسمس دادن نیست زیاد

حوصلشو نداره

منم بدم میاد که آدم اسمسی ای شدم…دوست دارم حرف بزنم با آدما صداشونو بشنوم

تاثیر صداشونو حس کنم رو خودم

چند روز اینجا میمونه…این چندروز نگرانیا و حرفای مامان خنده دار میشه…هرکدوم از حرکات مامان میشه سوژه ای برای خندیدن ما

این چند روز روزای خوبی قراره باشه

 

 

 

استاندارد

زِر

دلیل کافی پیدا کردم برای اینکه راحت بکشم بیرون از این موضوع

زیادم راحت نیست ولی خب باید بکشم بیرون تا بدتر نشدم

با این یه دونه قرص میتونم تا فردا ظهر بخوابم با اینکه تا الانشم خواب بودم

بعد برای محکم کاری یه دونه دیگه الکی میخورم…اینا مال اون قسمت خودآزاریمه

خودآزاری هم نیستااا…میشه راحت خوابید و به هیچی فکر نکرد…زمانایی که مجبوری بیدار باشی و فکر کنی کافیه بقیه شو بخواب…راااااحت

علاوه بر اینکه همه ی اینا واقعیه، برای جلب توجه هم هست…این اون قسمتی از منه که ازش متنفرم

متنفرم بهش اعتراف کنم اما میخوام با خودم روراست باشم دیگه…حالم از خودم بهم میخوره

اینارو چرا میگم؟ که یه دست نوازشی بیاد رو سرم…از غیب

همشم بیخود…فایده نداره هیچ دستی نمیاد

شارژ نکردم گوشیمو که اگه کسی اسمس داد جواب ندم اما کل روز نه زنگ خورد نه اسمسی اومد..هیچی…دقیقن هیچی

اما به محض اینکه شارژ شد همه کاراشون یادشون افتاد…از کجا میفهمین الان میتونم جوابتونو بدم؟ نه جدن؟

هدا برو عکس فیسبوکمو لایک کن…هدا فلان هدا بهمان

خوابیده نمیتونم هق هق کنم…باید بشینم، عر بزنم، تند تند نفس بکشم، بعد از 5 دقیقه که تموم میشه، دراز بکشم تا خواب برم

مال هر شب نیست…مال بعضی شباست

این داستان مال این شباست

چرا اینقد حرف میزنم؟

استاندارد