اتوبان گردی های من داره خنده دار میشه
امروز ظهر دیدم آقاهه مال شهرداری داره چمنارو آب میده نمیشد برم دراز بکشم
همونجا وسط پل همت وایستادم کلی باد میومد خوب بود
نشستم پاهامو از پل آویزون کردم بعد هی دورورمو نگاه کردم دیدم هیشکی حواسش نیست هیشکیااااا
یه ربع بعد یه خانومه داشت رد میشد برگشتم نگاش کردم دیدم یه لبخند برام زده از اینــــــــــــجا تا اینجــــــا
بعد گفتم خو باد میاد چه خوبه موهامو باز کنم هوا بخوره
یه خانوم چادریه اونور اتوبان وایستاده بود هی نگاه میکرد دور بود نمیدونم چش غره میرفت یا چی اتوبوس اومد و اونم رفت
بعد هدفون تو گوشم بود دیدم یه پسره ی بامزه ی تقریبن 18 19 ساله داشت رد میشد یهو وایستاد یه چیزی داشت میگفت گفتم بلی؟
گفت مشکلی هست؟ گفتم نه گفت نیفتیااا گفتم نه نمیفتم
رفت اونور اتوبان هی با نگرانی نگام میکرد
خب پسر خوب من ازینجا بیفتم هیچ مرگیم نمیشه فقط دست و پام میشکنه
مگه اینکه نشونه گیری کنم تو خط بی آر تی بیفتم اونم وقتی اتوبوس داره میاد که قاعدتن خایه شو ندارم
دیدم هی داره نگاه میکنه آخرش پا شدم رفتم
خیلی بده تمام لحظات آرامشی که داری بیرون از خونه باشه
این استرسی که راه دانشگاه تا خونه….محل کار تا خونه….یا هرجای دیگه تا خونه داره رو هیچی نداره
برای همینه هی خودمو خفه میکنم با کوله پشتی سنگین و لپ تاپ وسط راه از اتوبوس پیاده میشم تا خونه پیاده میرم
خونه برای همه منبع آرامشه برای من برعکس
کی میخواد تموم بشه این اوضاع؟
فک کنم پسره ازم عکس گرفت…یا از اتوبان داشت میگرفت؟ شما یکیو اینجوری ببینین چیکار میکنین؟